دیوانه. سودائی مزاج. تندخوی که آن را کله خشک نیز گویند. (از انجمن آرای ناصری) (از ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) ، کنایه از بیهوده گوی و بیهوده کار باشد. (از انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء)
دیوانه. سودائی مزاج. تندخوی که آن را کله خشک نیز گویند. (از انجمن آرای ناصری) (از ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) ، کنایه از بیهوده گوی و بیهوده کار باشد. (از انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء)
صوتی که از زدن دست بر خمیر آید، چنانکه خمیرگیران کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بزن دست بر شکر من تکک تک چنان چون زغاره پزد مهربانو. (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 437 در ذیل معنی زغاره، نان گاورسین)
صوتی که از زدن دست بر خمیر آید، چنانکه خمیرگیران کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بزن دست بر شکر من تکک تک چنان چون زغاره پزد مهربانو. (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 437 در ذیل معنی زغاره، نان گاورسین)
مردم نامبارک شوم قدم. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بدقدم. (یادداشت بخط مؤلف) : از خشک پیانت نشمارند در این راه در آب نشان بر کف پا آبله ای چند. ظهوری (از آنندراج)
مردم نامبارک شوم قدم. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بدقدم. (یادداشت بخط مؤلف) : از خشک پیانت نشمارند در این راه در آب نشان بر کف پا آبله ای چند. ظهوری (از آنندراج)
دهی است از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهرکرد واقع در 7هزارگزی باختر شهرکرد که در محلی کوهستانی و معتدل واقع است و سکنۀ آن 1347تن میباشد. مذهب اهالی شیعه و زبان آنان فارسی - ترکی است. آب آن از قنات تأمین میشود و محصولات آن عبارت است از: غلات و کشمش. شغل اهالی زراعت و گله داری وصنایع دستی زنان قالی بافی است. راه شوسه دارد. در این آبادی خانه هایی از سنگ در کوه ساخته شده که اشکفتک نامیده میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهرکرد واقع در 7هزارگزی باختر شهرکرد که در محلی کوهستانی و معتدل واقع است و سکنۀ آن 1347تن میباشد. مذهب اهالی شیعه و زبان آنان فارسی - ترکی است. آب آن از قنات تأمین میشود و محصولات آن عبارت است از: غلات و کشمش. شغل اهالی زراعت و گله داری وصنایع دستی زنان قالی بافی است. راه شوسه دارد. در این آبادی خانه هایی از سنگ در کوه ساخته شده که اشکفتک نامیده میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
اشک دختر تاک. کنایه از شراب انگور: به اشک تاک بشویند زخمهای مرا که شیشه برسر من خشکی خمار شکست. صائب. اشک تاک ار می پرستی عذرخواه من بس است این رگ ابر از گناهان پاک میسازد مرا. صائب (از آنندراج). و رجوع به اشک دختر تاک شود
اشک دختر تاک. کنایه از شراب انگور: به اشک تاک بشویند زخمهای مرا که شیشه برسر من خشکی خمار شکست. صائب. اشک تاک ار می پرستی عذرخواه من بس است این رگ ابر از گناهان پاک میسازد مرا. صائب (از آنندراج). و رجوع به اشک دختر تاک شود
گرسنه. نهار. غذا ناخورده: چو از خنجر روز بگریخت شب همی تاخت ترسان دل و خشک لب. فردوسی. یکی را ز کمی شده خشک لب یکی از فزونیست بی خواب شب. فردوسی. شود مرد درویش از آن خشک لب همی روز را بگذراند بشب. فردوسی. کسی کو ندارد بود خشک لب چنان چون تویی گرسنه نیمه شب. فردوسی. ، تشنه. (یادداشت بخط مؤلف) : بکار آب که این لفظ صوفیان دانند برفت آبش و از آب شرع خشک لب است. خاقانی. خیری بیمار بود خشک لب از تشنگی ژاله که آن دید ساخت شربت کوثرگوار. خاقانی. زبان تر کن بخوان این خشک لب را بروز روشن آر این تیره شب را. نظامی
گرسنه. نهار. غذا ناخورده: چو از خنجر روز بگریخت شب همی تاخت ترسان دل و خشک لب. فردوسی. یکی را ز کمی شده خشک لب یکی از فزونیست بی خواب شب. فردوسی. شود مرد درویش از آن خشک لب همی روز را بگذراند بشب. فردوسی. کسی کو ندارد بود خشک لب چنان چون تویی گرسنه نیمه شب. فردوسی. ، تشنه. (یادداشت بخط مؤلف) : بکار آب که این لفظ صوفیان دانند برفت آبش و از آب شرع خشک لب است. خاقانی. خیری بیمار بود خشک لب از تشنگی ژاله که آن دید ساخت شربت کوثرگوار. خاقانی. زبان تر کن بخوان این خشک لب را بروز روشن آر این تیره شب را. نظامی